چرا صندلی های دانشگاه ها در ایران خالی مانده اند؟

چرا صندلی های دانشگاه ها در ایران خالی مانده اند؟ از نیمه دوم سال 1390 آموزش عالی ایران به شدت درگیر کاهش تقاضای ورود به آموزش عالی و در نتیجه شکل گیری پدیده مازاد ظرفیت و صندلی های خالی شد. بررسی های یک مطالعه در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور حاکی از این است که دانشگاه توانایی سازگاری با محیط اجتماعی را از دست داده و بین آموزش عالی و جامعه شکاف و فاصله عمیق به وجود آمده و همین موضوع کاهش اقبال عمومی به تحصیلات دانشگاهی و خالی ماندن ظرفیت های پذیرش دانشگاه را به همراه داشته است.



به گزارش مطب نما به نقل از ایسنا، در طول دهه های گذشته، این باور که افزایش کمیت آموزش عالی می تواند کیفیت زندگی و وضعیت اقتصادی افراد را بهبود بخشد، موجب رشد بی سابقه ای در آموزش عالی در سطح جهان شد. این رشد که از آن با عنوان «توده ای شدن آموزش عالی» یاد می شود، موجب شد که آموزش عالی از نخبه گرایی به توده گرایی حرکت نماید.

آموزش نخبه گرا بوسیله پذیرش تعداد کم دانشجوی مستعد و پرورش نخبگان انجام می شود؛ ولی در آموزش عالی توده ای، تعداد زیادی دانشجو با سطوح مختلف استعداد، پذیرش شده و برای سطوح مختلف اجتماعی آماده می شوند. در این وضعیت «منطق بازار» در عرصه آموزش عالی گسترش پیدا کرد.

بررسی روند گسترش آموزش عالی در سطح جهان نشان میدهد که خیلی از کشورهای اروپایی در بازه های زمانی ۱۰ ساله، دو برابر شدن دانشجویان را تجربه کرده اند. در آموزش عالی ایران نیز متاثر از روند جهانی، چنین جریانی صورت گرفت و بعد از انقلاب اسلامی و خصوصاً از دهه ۸۰، توده ای شدن آموزش عالی در ایران مبتنی بر اهداف عدالت خواهانه و برای دسترسی برابر به فرصت آموزش عالی برای همه و ایجاد زمینه توسعه اقتصاد دانش بنیان مورد توجه حکمرانان و سیاست گذاران آموزش عالی ایران قرار گرفت.

خالی ماندن صندلی دانشگاه ها از سال ۱۳۹۰

مقایسه آمارهای سالهای تحصیلی ۸۷-۸۶ و ۹۶-۹۵ نشان میدهد که در این بازه زمانی دانشگاه های وزارت علوم در حدود ۵۵ درصد، دانشگاه آزاد اسلامی ۴۰ درصد، دانشگاه جامع علمی کاربردی حدود ۷۱ درصد و مؤسسه های آموزش عالی غیردولتی-غیرانتفاعی در حدود ۵۰ درصد رشد داشته اند. همین طور جمعیت دانشجویی نیز در این بازه زمانی حدود ۳۰ درصد بالا رفته است.

با این وجود، شواهد حاکی از یک پارادوکس معنادار دراین زمینه است: از نیمه دوم ۱۳۹۰ آموزش عالی ایران به شدت درگیر کاهش تقاضای ورود به آموزش عالی و در نتیجه شکل گیری پدیده مازاد ظرفیت و صندلی های خالی شده است.

بررسی های آماری نشان میدهد که از سال تحصیلی۹۴-۹۳ تا سال تحصیلی ۹۶-۹۵، جمعیت دانشجویی کاهش ۲۰ درصدی را تجربه کرده و همین موضوع موجب ایجاد شکاف بین اهداف و عملکرد آموزش عالی شده است.

همچنین گزارش های یک دهه اخیر سازمان سنجش آموزش کشور نشان میدهد که صندلی های خالی به ترتیب مربوط به آزمون های فنی-حرفه ای، کاردانی به کارشناسی، آزمون سراسری، کارشناسی ناپیوسته دانشگاه علمی کاربردی، فراگیر کارشناسی ارشد، پیام نور و دکتری تخصصی است.

پاندمی صندلی های خالی به دانشگاه های دولتی رسیده است

با این وجود؛ بااینکه وجود صندلی های خالی اغلب مربوط به دانشگاه های غیردولتی است، ولی این پدیده مانند یک پاندمی به سرعت درحال شیوع به دانشگاه های دولتی نیز است و این مسئله نشان دهنده کاهش ارزش تحصیلات دانشگاهی در جامعه ایرانی است.

باتوجه به نتایج کوتاه مدت این پدیده مانند هدررفت منابع مالی، انسانی و... به سبب خالی ماندن ظرفیت ها و همین طور برای جلوگیری از ادامه کاهش ارزش تحصیلات دانشگاهی، نیاز است که این مساله بررسی شود.

بر همین اساس حامد کمالی، پژوهشگر مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور با انجام یک مطالعه به بررسی این پرسش پرداخت که «توده ای شدن آموزش عالی در ایران چگونه منجر به شکل گیری پدیده صندلی های خالی شد؟»

برای انجام این مطالعه و جهت بررسی این مساله با ۱۴ نفر از مطلعین و صاحب نظران آموزش عالی، مصاحبه انجام شد و متن مصاحبه ها مورد تحلیل قرار گرفت.

چگونگی شکل گیری پدیده صندلی خالی در چهار محور «مداخلات ایدئولوژیک در آموزش عالی»، «مدیریت دانشگاهی علم گریز بهره بردار»، «فرآیندهای ناسازگار با محیط اجتماعی متحول» و «جامعه متحول و طالب کیفیت» مشاهده می شود.

نتیجه مداخله دولت در آموزش عالی

مداخله ایدئولوژیک در آموزش عالی به مفهوم مداخله دولت در عرضه آموزش عالی و بصورت ویژه عرضه یا تخصیص ظرفیت پذیرش دانشجو با منطق های مختلف در یک رویکرد متمرکز است. منطق این دخالت بطور عمده برآمده از رشد جمعیتی و افزایش تقاضای اجتماعی برای ورود به آموزش عالی، تحولات اقتصادی و نیاز بازار کار به نیروی متخصص و توسعه عدالت آموزشی بوده است.

در چنین شرایطی، آموزش عالی تبدیل به ابزاری ایدئولوژیک برای توسعه جامعه در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، عدالت خواهانه و... شده است. تعدادی از شرکت کنندگان در این مطالعه به بهره برداری های سیاسیون از بحث عرضه آموزش عالی و توسعه کمی آموزش عالی به نام عدالت و به کام سیاست معتقدند که اقدامات انجام شده برای افزایش ظرفیت دانشگاه ها، رفتارهایی پوپولیستی و عوام فریبانه هستند برای اینکه به مردم بگویند که ما برای هر فردی یک صندلی در دانشگاه قرار داده ایم! همین طور عنوان می کنند که رشته های عرضه شده مثل رشته مدیریت از جانب دانشگاه ها خیلی بیش از تقاضا هستند. یکی دیگر از مصاحبه شوندگان نیز معتقد می باشد که یکی از اشکالات برنامه ریزی آموزش عالی کشور، ایدئولوژیک بودن تصمیم گیری ها است.

این شواهد نشان میدهد که دخالت ایدئولوژیک دولت در آموزش عالی با منطق های مختلف نه فقط در یک حالت ایده آل مثمرثمر نبوده است، بلکه اغلب فضای بهره برداری سیاسی را در حوزه آموزش عالی فراهم نموده که حاصل آن، عرضه نامتوازن و بدون پشتوانه علمی و متمرکز بر جهت گیری پوپولیستی و سیاسی در آموزش عالی بوده است.

مدیریت دانشگاهی علم گریز بهره بردار

مداخلات ایدئولوژیک در آموزش عالی منجر به استقرار یک نظام مدیریتی علم گریز بهره بردار در موضوع عرضه و تخصیص ظرفیت های پذیرش دانشجو شده است. به این معنا که ایدئولوژی بر جریان علم ورزی و نقادی ارجحیت یافته و در چنین فضایی، دغدغه و اولویت مدیران دانشگاهی، ایدئولوژی هایی است که در اسناد و قوانین دولتی مطرح گردیده است.

بازنمایی این وضعیت در واقعیت به اشکال متنوع ظاهر می شود. یک شکل رایج آن، رویکرد علم گریزی یا فقدان مرجعیت علمی در مدیریت عرضه یا تخصیص ظرفیت های پذیرش است. در این رویکرد مدیریتی، عرضه یا تخصیص ظرفیت پذیرش بر پایه انحصارگرایی، بدون تحلیل کارشناسی، تقدس گرایی و تقلیدگرایی بواسطه رقابت مخرب بین دانشگاه ها، انجام می شود.

در این خصوص مصاحبه شوندگان در این مطالعه نمونه های مختلفی از نبود مرجعیت علمی، به وجود آمدن منطق سرمایه داری و کسب منافع مادی در عرضه و تخصیص ظرفیت پذیرش دانشجو، ایجاد تعارض منافع و ارجحیت منافع شخصی بر منافع محلی و ملی و پارتی بازی را مطرح نمودند.

این شواهد حکایت از آن دارند که تفکر ایدئولوژیک در عرضه یا تخصیص پذیرش دانشجو در آموزش عالی، موجب استقرار یک نظام مدیریتی در آموزش عالی شده است که به هر قیمتی، پایبندی به ایدئولوژی را بر علم ورزی ارج می نهد و فضای مناسبی برای علم گریزی، ابتذال اقتصادی و تعارض منافع به وجود می آورد. همگی این موارد موجب عرضه و تخصیص ظرفیت های بدون پشتوانه علمی کارشناسی و عدم تناسب با واقعیات محیطی و ظرفیت های علمی و اجرائی دانشگاه ها شده است.

تبدیل شدن نهاد دانشگاه به یک سازمان خدماتی و مصرفی

به واسطه مداخلات ایدئولوژیک در آموزش عالی و در پی آن استقرار یک نظام مدیریتی علم گریز بهره بردار در عرضه یا تخصیص ظرفیت پذیرش دانشجو، نهاد دانشگاه و آموزش عالی در ایران تبدیل به یک سازمان خدماتی، مصرفی، ایدئولوژیک و تحت کنترل بوروکراتیک، تقلیل یافته و روح پویایی و خود اندیشی ذاتی آن با چالش های جدی روبه رو شده است. همین موضوع زمینه سلب آزادی عمل آنرا به عنوان یک نهاد خود تنظیم گر، فراهم نموده است.

این وضعیت در مجموع سبب ناتوانی و مجال نیافتن نظام دانشگاهی در سازگاری فعال با تحولات مداوم و پرشتاب محیطی و اجتماعی در سطوح محلی و ملی و بین المللی و در نتیجه افت کیفیت فرآیندهای دانشگاهی شده است.

برخی مصاحبه شوندگان این مطالعه بر این باورند که آموزش عالی در ایران سنتی است و رویکرد آن در دنیای مدرن مدیریتی منسوخ شده است و دانشگاه نتوانسته خودش را با وضع موجود وفق دهد. همین طور برخی عنوان می کنند که صندلی های خالی نشان دهنده این است که محتوای ارائه شده در دانشگاه ها نتوانسته ذائقه مردم را جلب نماید و افت شدید فاکتورهای کیفی این نظام آموزشی سبب شده که صندلی خالی روز به روز بیشتر شود.

این موارد حاکی از این است که این نهاد نمی تواند به مثابه یک نهاد خوداندیش، تحولات پیرامونی را رصد و خودرا با آن سازگار کند. در این وضعیت، محتوا و کارکرد نظام دانشگاهی، برخلاف محیط متحول و متغیر پیرامونی، ثابت می ماند و در نتیجه کژکارکردی های مختلف و در رأس آن افت کیفیت آموزش دانشگاهی پدیدار می شود. این افت سبب ناکارآمدی نظام دانشگاهی شده و بصورت پدیده بیکاری فارغ التحصیلان نمود پیدا می کند و به این واسطه اقبال عمومی به تحصیلات دانشگاهی کاهش پیدا می کند.

دانشگاه در مقابل جامعه متحول و طالب کیفیت

به واسطه تغییر و تحولات فزاینده محیطی و اجتماعی و اقتصادی و فناورانه و...، انتظارات و کیفیت نسل امروزی دستخوش تحولات فزاینده ای شده و جامعه امروز، یک جامعه رشد یافته و از نظر هنجاری و ارزشی با نسل پیشین متفاوت می باشد. بنا بر این آموزش عالی نیاز به پوست اندازی و فهم باردیگر کیفیت در سازگاری با این شرایط تحول یافته دارد. امری که آموزش عالی ایران، بواسطه رویکرد های ایدئولوژیک و تمرکزگرایانه، ناتوان در همراهی با آن بود.

در برآیند این شرایط، یک شکاف عمیق میان آموزش عالی و جامعه متحول و آگاه و طالب کیفیت در ایران به وجود آمده که خودرا در کاهش اقبال عمومی به تحصیلات دانشگاهی و در پی آن تشدید صندلی های خالی یا ظرفیت های پذیرش خالی مانده نشان داده است.

برخی صاحب نظران آموزش عالی در این مطالعه عنوان کرده اند که هم اکنون آموزش های نظریه ارزش خودرا از دست داده اند و آموزش مهارت ها متقاضیان بیشتری پیدا کرده است. در این مطالعه مطرح شده که ارزش علم جای خودرا به ثروت داده است و همین طور منزلت اجتماعی با دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن به دست نمی آید.

شکاف بین جامعه و دانشگاه

این شواهد نشان میدهد که بین آموزش عالی و ارزش های درحال تغییر اجتماعی، شکاف به وجود آمده است و چنین شکافی نتیجه ناتوانی و مجال نیافتن دانشگاه برای سازگاری با محیط متحول اجتماعی در برآیند سیطره تفکر ابزاری بر آموزش عالی بوده است. در چنین شرایطی جریان تفکر و تحول در آموزش عالی و جامعه گرفتار شکاف و فاصله عمیق شده است. برآیند این شرایط موجب عقب افتادگی دانشگاه نسبت به جامعه و کاهش اقبال عمومی به تحصیلات دانشگاهی و خالی ماندن ظرفیت های پذیرش دانشگاه شده است.

پژوهشگر این مطالعه در آخر ضمن تفسیر این یافته ها عنوان می کند که توده ای شدن آموزش عالی در ایران خصوصاً از نظر عرضه یا تخصیص ظرفیت پذیرش دانشجو با منطق های مختلف اقتصادی، سیاسی، عدالت خواهانه در تفکر مداخله جویانه و متمرکز دولتی، با همه فواید احتمالی که ممکنست داشته باشد، در کلیت با شکست روبه رو شده است.

به همین دلیل برای مواجهه مؤثر با پدیده صندلی خالی، لازم است که در تفکر توده ای شدن آموزش عالی در ایران، بازاندیشی جدی صورت گیرد. به صورتی که این جریان بصورت هدفند و مبتنی بر مرجعیت علمی ظاهر شود.

در این مطالعه سفارش شد که با به رسمیت شناختن آموزش عالی، دانشگاه به عنوان یک نهاد خوداندیش و پویا به رسمیت شناخته شود و با گفتگوی انتقادی و سازنده دانشگاه با محیط، نقطه بهینه عرضه و تقاضای آموزش عالی شناسایی شود و مورد بازنگری قرار گیرد و نقش سیاست گذار در این راه، تنها معطوف به حمایت و نظارت تسهیل گرایانه شود.

همچنین عنوان شد که باید در مفهوم عدالت، بازنگری هایی صورت گیرد و سیاست های عرضه و پذیرش دانشجو به نحوی سازماندهی شود که عدالت هم در فضای مشارکت و هم در فضای نتیجه محقق شود.

در این پژوهش با اشاره به اینکه باید آموزش عالی به عنوان یک حق تلقی شود، عنوان شد که برای دستیابی به این حق باید تلاش و رقابت در یک بستر عادلانه صورت گیرد و سیاست های حمایتی دولت و دانشگاه در این راه، معطوف به پشتیبانی از گروههای نابرخوردار یا کم برخوردار باشد تا همه در یک شرایط برابر به رقابت منصفانه بپردازند تا از بازتولید بی عدالتی جلوگیری شود.

همچنین سفارش شد که باتوجه به تحولات فزاینده محیطی، نتیجه مشارکت در آموزش عالی نمی تواند محدود به کسب دانش های نظری تثبیت شده یا مهارت ها و صلاحیت های کسب استخدام باشد، بلکه مناسب می باشد نتیجه درگیر شدن در یک آموزش باکیفیت باشد، تا سبب رشد توانمندی های افراد در عرصه های مختلف زندگی شخصی، اجتماعی و حرفه ای شود.

چنین کیفیتی محقق نمی گردد، مگر زمانی که دانشگاه به عنوان یک نهاد خوداندیش و پویا، همچون یک دیده بان به رصد و تحلیل نقادانه تحولات اجتماعی در ابعاد مختلف آن شامل اقتصادی، محیطی، فرهنگی، نسلی و.. بپردازد و با فهم مداوم کیفیت، آنرا در آموزش دانشگاهی منعکس کند.

یافته های این مطالعه بصورت مقاله علمی با عنوان «آموزش عالی توده ای و چالش صندلی های خالی در ایران: یک مطالعه پدیدارشناسانه» در نشریه سیاست علم و فناوری انتشار یافته است.





منبع:

1401/03/29
16:19:39
5.0 / 5
439
تگهای خبر: آموزش , پذیرش , تولید , خدمات
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۹ بعلاوه ۳
مطب نما
matabnama.ir - حقوق مادی و معنوی سایت مطب نما محفوظ است

مطب نما

نزدیکترین مطب به شما